هرگاه نقاشی بارگل را میبینم خستگی و بار روی مرد را با تمام وجود حس میکنم گل های زیبا و صورتی مارا مبهوت می کند اما مرد درون بوم نصیبش تنها وزن گل هاست و زیبایی گل ها برایش اهمیتی ندارد
وقتی از حقوق زنان صحبت می کنیم، در پاسخ از تفاوت های ذاتی زن و مرد برایمان می گویند، اما کسی از تفاوت های ذاتی فرد فرد زنان با یکدیگر و فرد فرد مردان با یکدیگر سخن نمی گوید! طیف متنوعی از آدم ها که تحت نام "زن" یا "مرد" مجبورند توقعات متحدالشکلی را که جامعه از همه زنان یا از همه مردان انتظار دارد، برآورده کنند. تفاوت ها به رسمیت شمرده نمی شوند، حتی ناهنجاری به حساب می آیند. زنی که نخواهد مادر باشد، مردی که اندام ظریفی داشته باشد و هزاران نمونه دیگر از زن و مردان عادی و معمولی که علایق و خواسته هایشان در چارچوب تنگ نظر انتظارت جنیست زده جامعه، نمی گنجد، در چنین ساختاری سرکوب می شوند.
کتابی که این نوشته رو ازش برداشتم نامش رو یادم نیست
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت روزی که کمترین سرود بوسه است و هر انسان برای هر انسان برادری است روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند قفل افسانه یی ست و قلب برای زندگی بس است
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم. روزی که هر لب ترانه یی ست تا کمترین سرود، بوسه باشد
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی و مهربانی با زیبایی یکسان شود. روزی که ما دوباره برای کبوترهای مان دانه بریزیم . . . و من آن روز را انتظار می کشم حتی روزی که دیگر نباشم